عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 29 مهر 1390
بازدید : 106
نویسنده : عباسی

 

بنام آنکه جان را فکرت آموخت

سلام عموی خوبمون


عمو اگر گذرتون به وب من افتاد لطفا این نامه برادرزاده حقیرتان را بخوانید:
عمو درسته که شما بخاطر ماها از حق خودتون در فضای مجازی گذشتید..
اما عمو این فضا یک نوع ابزار ارتباط جمعی است و همانطور که دنیا و آدمهاش روز بروز کوچکتر میشوند برعکس این دنیا روز بروز بزرگتر و گسترده تر میشود..
تاجاییکه که حتی این فضا هم جزوی از زندگی روزمره بیشتر ما آدمها شده است و پیشرفت ِتکنولوژی و علم این را می طلبد که آدمی برای رفع نیازهای اقتصادی ، علمی ،فرهنگی و آموزشی خود و همینطور تبادل نظر برای تحقیق در درستی ِ افکار و مطالعاتش همچنان با این فضا در ارتباط باشد و باندازه توان خود برای یافتن پاسخ سوالات ِ علمی خود و همینطور تحکیم روابط صحیح و عاقلانه از این فضا استفاده نماید.
عمو با پیشرفت علم و تکنولوژی انسان های امروزی کم کم دیگر جعبه جادویی تلوزیون را هم دارند فراموش می کنند.. و من مطمئنم در آینده ای نه چندان دور تلوزیون دیگر جایی در بین افکار و زندگی روزانه مردم نخواهد داشت.. گذر زمان وتاریخ نیز بر درستی این اتفاق صحه میگذارد چنان که شاهدیم در گذشته ابزار های بسیاری برای ارتباط افراد با یکدیگر وجود داشتند که امروز آن ابزارها دیگر بدست فراموشی سپرده شده اند چراکه  نیاز انسان امروز را دیگر نتوانستند برآورده کنند..دنیای مجازی طیف گسترده ای از افرادی را که متعلق به فرهنگ ها واقلیم های متفاوتی هستند بخود اختصاص داده و در این فضا ارتباط ها و مطالعات به طبع بسیار فراگیرتر و گسترده تر است..
عمو یکبار دوستی ارزشمند بهم گفت" هر وبلاگ و یا هرسایتی که در فضای نت ایجاد میشود خود بنوعی یک تلوزیون شخصی برای نمایش افکار و عقاید مالک یا مالکین آن وبلاگ یا وب سایت است.."
پس چرا؟ چرا حالا که این فضا و حضور در آن حق مسلم و قطعی شما ست دوری می کنید؟؟
عمو حتی بودن شما در فضای مجازی هم یک نوع برنامه سازی است..
اینکه حتی یک نوشته..دست خط و یا عکسی از خودتان در این فضا قرار می دهید همگی با معنا و هدف دار هستند و این روش خود نیز یک نوع برنامه سازی متفاوت و در نوع خود منحصربفرد است.
عمو شما همیشه الگوی خوبی برای ما بچه ها بودین و هستید و من به سهم خودم همینجا اعلام می کنم که بیشتر داشته های امروزم و موفقیت هایم در زندگیم را مرهون نکات خوب و ظریف و آموزنده ای هستم که طی برنامه های تلوزیونی و همینطور فعالیت های مجازی تان  برایمان به ارمغان آوردید..
و امروز نه از روی احساسات که از روی عقل و منطق از شما عموی بزرگوارم میخواهم حق بودن در این فضا را از خود نگیرید..و دوباره به این فضا بازگشته و با کلام پربار و دلنشین تان همچنان راهنمای ما برادرزاده هایتان باشید.



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها , بهترین عموی دنیا , مصاحبه , مردکودک , ان بزرگ مرد کودک , خانواده سبز , تماشا , جام جم ,
تاریخ : جمعه 29 مهر 1390
بازدید : 129
نویسنده : عباسی

 

بنام خدا
سلام دوستانم
متن مصاحبه عمویی با مجله خانواده سبز اینجا کلیک کنید

بیایید هرکدوممون 1 خاطره خوشمزه ازبرنامه عموپورنگ بنویسیم ( بامزه و شیرین باشه بهتره ;) )خاطره ی هرکی بامزه تر و شیرین تر باشه برگزیده میشه البته به انتخاب شما دوستان گلم و در یک پست جداگانه قرار خواهد گرفت و جایزه اش هم محفوظه ;) قول ;)

http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/28.gif

دوستانم در نظر سنجی کنار وبلاگ هم شرکت کنید :)

http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/28.gif

پی نوشت 1 : عکس از هدی عزیزمون


http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/28.gif

پی نوشت 2 : هدر هنر سمیرا فکور عزیزمون

http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/28.gif

پی نوشت 3 : همه ما دوستانی که طی این سالها بواسطه حضور عمو چه در نت و چه در تلوزیون باهمدیگر دوست شدیم همچنان دوستی هامون پایدار و ماندگاره وهمه تا ابد کنار همیم :)

http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/28.gif

پرتو جان تولدت مبارک

 

 

http://bahar22.com/ftp/zibasazi/10/image/28.gif

 



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها , بهترین عموی دنیا , مصاحبه , مردکودک , ان بزرگ مرد کودک , خانواده سبز , تماشا , جام جم ,
تاریخ : جمعه 29 مهر 1390
بازدید : 132
نویسنده : عباسی

 

 

مراسم گشایش زنگ سینما توسط جمعی از مدیران شهرداری ، مدیران سینماها، دانش آموزان و با حضور عمو پورنگ در ایوان شمس برگزار می‌شود.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، ابراهیم داروغه زاده مدیرعامل موسسه در خصوص اجرای این طرح در سال 90 گفت: طرح زنگ سینما از سال 87 به همت سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با هدف حمایت و رونق بخشی به سینمای کودک و نوجوان و ایجاد اوقات فراغت مناسب برای دانش آموزان در مقاطع مختلف تحصیلی ایجاد و راه‌اندازی شد و قرار است امسال با شکلی متفاوت‌تر و جذاب‌تر از سال‌های قبل اجرا شود، بدین منظور علاوه بر اکران فیلم‌های سینمایی ژانر کودک و نوجوان، اکران فیلم‌های انیمیشن نیز در دستور کار قرار گرفته است.

وی یادآور شد که در سال گذشته تعداد 180 هزار دانش آموز در مقاطع مختلف تحصیلی از این طرح استقبال کردند و پیش بینی می‌شود که امسال تعداد دانش آموزان به 400 هزار نفر افزایش یابد.

داروغه زاده همچنین از اختصاص 14 پردیس و سینما به طرح زنگ سینما خبر داد و افزود: این طرح به گونه‌ای است که بتواند تمامی مناطق تهران را تحت شعاع قرار دهد و دانش‌آموزان مناطق مختلف تهران بتوانند در ساعت‌های صبح سینماها به تماشای فیلم‌های متناسب با گروه سنی خود بنشینند.

گفته می‌شود: در این مراسم که در روز یک شنبه 24 مهرماه با اجرای عمو پورنگ در سالن ایوان شمس برگزار

می‌شود قرار است از برنامه جدید وی با عنوان "شبکه کودک عمو پورنگ" رونمایی‌شود که در این مجموعه نمایشی وی به همراه امیر محمد و سه عروسک گربه به نام های قشنگ، ملنگ و پلنگ اوقات جذاب و با نشاطی را برای کودکان فراهم خواهد کرد.

لینک منبع :http://isna.ir/isna/NewsView.aspx?ID=News-1867948&Lang=P

پی نوشت : اجیام سلام  : )



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها , بهترین عموی دنیا , مصاحبه , مردکودک , ان بزرگ مرد کودک , خانواده سبز , تماشا , جام جم ,
تاریخ : جمعه 29 مهر 1390
بازدید : 153
نویسنده : عباسی


سلام
خیلی بیطرفانه این مطلب رو می نویسم و از همگی دوستان استدعا دارم بدور از احساس وخیلی منطقی این موضوع را با نظرات سازنده خود بررسی کنیم.
بچه ها امشب برنامه + ما رو دیدین؟؟
این برنامه امروز اشاره کرد به اینکه "محبوب ترین خاله ها وعموها بنظر شما کیست؟؟"
دیدین اون همه گزینه داده بودن اما اسم عموی ما "عموپورنگ" اواسط برنامه نوشتن؟؟
واقعا تنگ نظری تا چه حد؟؟
خدایا چقدر تو بزرگی ادما چقدر کوچکند.. بازهم می خواهند از نبودن عمو روی آنتن یک جوری برای نفع خودشون استفاده کنند.. این دلیل میشه چون عمو برنامه ندارند و دیگه روی آنتن نیستند ایشون رو کنار بزنند ؟و جزو محبوب ترین مجریان کودک اسمی ازشون نبرند؟؟این دلیل میشه چون عمو دیگه روی آنتن نیستند همه کارهای ارزشمند ایشون نادیده گرفته بشه و هرکسی که نیمچه استعدادی داره و طبق ضوابط که نه بلکه طبق روابط نامی برای خودش مهیا کرده و عنوانی همچون عمو وخاله را صاحب شده امروز با کمترین سابقه کاری اسمش جزو گزینه های برتر قرار بگیره؟؟
اصلا اولین کسی که با یک برنامه زنده و متفاوت تحولی عظیم در نحوه اجرای برنامه های کودک بوجود آورد کی بود؟؟ فراموش کردین تا قبل از اومدن داریوش فرضیایی در قالب عموپورنگ کسی لااقل در بین خانواده های ایرانی با مفهومی بنام "کودک سالاری" آشنا نبود؟؟
چرا بعضی از ما ادمها انقدر تنگ نظریم؟؟ خدایا تنگ نظری تا کجا؟؟
اما چقدر خوبه...چقدر خوبه که از بین اون همه گزینه رنگا و رنگ ،خود ِمردم ..بله همه مخاطبین فهیم و دانا دنبال عمو پورنگ می گردند و می پرسند: پس عموپورنگ چرا بین گزینه ها نیست؟!
و این چقدر برای مسئولین و سازندگان برنامه + ما تاسف انگیزه که مردم نیزبر تنگ نظری و رفتار اشتباهشون پی می برند وخرده میگیرند و به نادرست بودن گزینه ها اعتراض می کنند..
خدایا چقدر به موقع درستی ها رو نشون میدی..چقدر به موقع از راه میرسی و همه تردیدها رو برطرف می کنی..
خدایا خودت کمکمون کن دیدمون وسیع باشه ..وسع نگاهمون انقدری باشه که خودمون بتونیم دیدنی ها رو ببینیم نه اون چیزهایی رو که از روی تنگ نظری و با رنگ و لعابی آمیخته از حقیقت نشونمون میدن ..
آقا ؟؟ خانم؟؟ مدیر؟؟ مسئول؟؟ بله شما..شاید شما عموی ما رو از روی لجاجت های بچگانه ، افکار اشتباه و تنگ نظری نادیده بگیری و بخواهی که دیگران هم همه کارنامه ارزشمند هنری و بی نظیر عمویی رو نبینند..و فراموشش کنند..
اما ما ..بله ماهایی که با عمو بزرگ شدیم و اون یک ساعتی که پای برنامه هاش نشستیم فقط شعرها و بالا و پایین پریدن هاش رو ازبر نکردیم.. عموی ما یه مجری معمولی نبود و نیست که اصلا حالا قابل قیاس با گزینه هایی که شما دادین هم باشه.. همیشه از عمویی یاد گرفتیم دیدمون مثبت و پاک باشه..ما از عمومون راه و رسم عاشقی رو یاد گرفتیم.. اینکه چطور آدمها میتونند با مهر و محبت و صداقت فاصله ها و حتی مرزها رو هم در هم بکشند و قلب هاشون انقدر نزدیک بشه که انگار سالهاست همدیگرو می شناسند..
بله عموی ما یه مجری معمولی نبود ونیست که حالا بین گزینه ها اسمش رو نیارید..عموی ما هیج نیازی به نظر سنجی ها و سوالات کج اندیشانه شماها نداره..
تیک گزینه انتخاب عموپورنگ همون 9 سال پیش برای همیشه تو ذهن و قلب مخاطبینش زده شد و حالام تا ابد این انتخاب ماندگاره..
عموی خوبمون خیلی التماس دعا

دوستان حتما عدد ۷ رو به ۳۰۰۰۰۲۱۷پیامک بدین.اجیا هرکیو میشناشی خبر کنید اس بده امشب که نتیجه رو اعلام میکنند عمویی ِ ما اول بشه..



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها , بهترین عموی دنیا , مصاحبه , مردکودک , ان بزرگ مرد کودک , خانواده سبز , تماشا , جام جم ,
تاریخ : جمعه 29 مهر 1390
بازدید : 110
نویسنده : عباسی

سلام عمو

سلام دوستانم

مصاحبه مسرت بخش عمویی مون با جام جم

دوستانم نظرات ارزنده خود را عنوان کنید.

مثل همیشه ادامه پستم نظرات خوب و سازنده  دوستانم خواهد بود.

پی نوشت 1: عمو و اجیام عیدتون مبارک

پی نوشت2 :عمو و اجیا روزتون مبارک

پی نوشت 3: خوشحالم اون اتفاق قشنگ شماها رو هم خوشحال کرد ; )

تقدیم نوشت 1 : برای مائده و همه ی اجیای گل برای خواندن متن مصاحبه عمو بصورت تایپ شده اینجا کلیک کنید : )

تقدیم نوشت 2 : برای دیدن برنامه  نیمروز و مصاحبه جالب عمویی اینجا , اینجا , اینجا , اینجا , اینجا , اینجا , اینجا , اینجا ,اینجا , اینجا و اینجا کلیک کنید : )

با تشکر فراوان از سارا قمشه ای عزیز که لینک های دانلود برنامه نبمروز رو برامون تو وبلاگشون گذاشتند و من هم لیک های دانلود رو از وب سارا جان برداشتم.سارا یک دنیا ممنون ..



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها , بهترین عموی دنیا , مصاحبه , مردکودک , ان بزرگ مرد کودک , خانواده سبز , تماشا , جام جم ,
تاریخ : جمعه 29 مهر 1390
بازدید : 132
نویسنده : عباسی

 

بنام خدا

سلام  یه خبر خوب دارم براتون یعنی 2 تا خبر : اولیش اینکه امروز یکی از دوستانم این خبر خوبه روبهم داده ..روزنامه تماشا مال امروز رو حتما بگیرید با عمو مصاحبه کردن

فقط این روزنامه مال تهرانه  شهرستانی ها نمیتونن بخرند :(

از دوستان پایتخت نشین  هرکی تونست روزنامه تماشا رو بخره برای بقیه هم اسکنش کنه یا حداقل عکسشو بگیره بقیه هم (منم هستما :d )بتونن بخونن این مصاحبه قشنگه عمومون رو ; )

و اما خبر بعدی هم اینکه : عمو و امیر محمد مورخه 9/07/1390 در جشن همیاران پلیس... نه دیگه بقیه اش رو  اینجا کلیک کنید : )



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها , بهترین عموی دنیا , مصاحبه , مردکودک , ان بزرگ مرد کودک , خانواده سبز , تماشا , جام جم ,
تاریخ : جمعه 29 مهر 1390
بازدید : 117
نویسنده : عباسی

 

بنام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد

سلام دوستانم

بنظر شما تعریف ما از واقع بین بودن چی  می تونه باشه؟؟

همون قانون ثابت و تغییر ناپذیرِ همیشگی ِ طبیعت میگه ماها باید بزرگ بشیم اینجا باید واقعیت رو بپذریم که بزرگتر شدیم یا نه؟!

متناسب با رشد جسمانی، عقل و احساسات و منطق ماهم رشد می کنه  خب اینجا هم باید قبول کنیم که بله احساسات وعقاید وعقلمون هم به بلوغ رسیده یا نه؟!  :)

حالا میخواهیم مثل دوران کودکی شاد و رها از هرگونه دغدغه ای باشیم اینجا عقل ومنطق و احساسات تکامل یافته ی ما همچون چراغی روشن  کمکمان میکند راه درست کودکی وکودک ماندن را بگونه ای که صدمه ای بر عقاید و احساسات اطرافیان نزند انتخاب کنیم که این هم در نوع خود یک واقع بینی ِهنرمندانه است :)

یعنی یک بزرگسال با صداقت و احساسات کودکانه ;)

اما گاهی ما مرز بین رویا و حقیقت را نمی توانیم تشخیص دهیم برای همین خیلی وقتها دچار تردید شده و آمال و آرزوهای خود را نصفه نیمه رها می کنیم..

گاهی واقعیت را میدانیم  و عمیقا باورش داریم اما آن را به نحوی که خود دوست داریم تغییر میدهیم..

شما چطور می توانید مرز بین رویا و حقیقت را تشخیص دهید؟؟و همیشه یک فرد واقع بین باشید؟!

دوستان نظرات ارزنده خود را عنوان کنید بحث جالبی هست و به پیشنهاد نغمه عزیز من این پست را بطور کامل به این بحث اختصاص خواهم داد..

پی نوشت:باجی فیاضی هم گفتند که چند روزی مسافرت رفته اند واز همه دوستان طلب حلالیت کردن :)

***

خبر نوشت 1:خبر ..خبر..همگی خبر..یه خبر خوب دارم براتون امروز یکی از دوستانم این خبر خوبه روبهم داده ..روزنامه تماشا مال امروز رو حتما بگیرید با عمو مصاحبه کردن

فقط این روزنامه مال تهرانه  شهرستانی ها نمیتونن بخرند :(

از دوستان پایتخت نشین هرکسی تونست روزنامه تماشا رو بخره برای بقیه هم اسکنش کنه یا حداقل عکسشو بگیره بقیه هم (منم هستم :d )بتونن بخونن این مصاحبه قشنگه عمومون رو ; )

***

خبر نوشت 2 : خبر جالب دیگه: اینجا و اینجا کلیک کنید : )



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها , بهترین عموی دنیا , مصاحبه , مردکودک , ان بزرگ مرد کودک , خانواده سبز , تماشا , جام جم ,
تاریخ : دو شنبه 21 شهريور 1390
بازدید : 149
نویسنده : عباسی

 

به نام خدا

سلام بچه ها

روز گذشته تولد آتنا خانم( خواهرزاده کوچولوم) بود.ناگفته نماند که ایشون  یک هفته ای هست که بعد از شش سال گوش هاشون رو سوراخ کردن و منم برای اینکه خوشحالش کنم رفتم بازار طلا و از اونجایی که بر خلاف قیمت جون انسان ،قیمت طلا همچنان میره بالا ، یک گوشواره به وزن باد و به مبلغ سه رقمی خریداری کردم و کلی باذوق و شوق رفتم و بهش تقدیم کنم که ناگهان آتنا با وحشت گفت :

نه ! نه ! تورو خدا .این کارو نکن

تعجب کردم و گفتم چی شده ؟ مگه من چیکار کردم ؟

دوباره با ترس گفت :

نه ! نمیخوام گوشامو سوراخ کنی .

با خنده گفتم : دخترم گوشاتو قبلا سوراخ کردی من فقط می خوام این گوشواره رو توی گوشت قرار بدم .

خلاصه با کمک مامانش متقاعد شد این کارو براش انجام بدیم، اما خنده دار ترین قسمتش زمانی بود که مامانش داشت گوشواره رو توی گوشش میکرد ،آتنا با ترس و گریه میگفت : خدایا کاش گوشواره اختراع نمی شد .اصلا این گوشواره س یا گوشپاره که گوش آدم رو پاره  می کنه !

با گریه ادامه میداد : تو رو خدا بس کنید ،کاری نکنید روز تولد من بشه روز مرگ من !

بوسه ای به صورتش زدم و گفتم : آتیشپاره این اسمش گوشواره س نه گوشپاره!

کامنت من : سلام عمو تولد آتنا مبارک.عمو من با نظر آتنا خانم در مورد گوشپاره..همون گوشواره ی گوشپاره موافقم :d

نسترن ِ عمو : خوشششش به حال آتنا ..چه دایی ماهی داره….من خییییییییییییلی ذوق کرده ام با این پست و بیشتر عمو رو به خودمون نزدیک حس کردم که این اتفاق های خوشگل روزمره ش رو با ما تقسیم می کنه و حال ما رو خوب می کنه…..منم گوشپاره خوشگللللللللللل می خوام اصندم :-Sخدا حفظش کنه….عموی خوبم.. خیلی التماس دعا

پرتو عمو :اخی برای اتنا بمیرم می فهمم چی کشیده عمو منم هنوز که هنوزه وقتی گوشواره می زارم اذیت می شم نمی خوام عمو ولی بلاخره یه گوشواره ای گیرم اومده که گوشام رو اذیت نمی کنه :d عمو بچه خواهرمم الان ۲ سالشه خوب عمو بعد اونم وقتی می خواست گوشواره بزاره خیلی اذیت می شد در مورده بچه خواهرم بیشتر براتون تو وبلاگم توضیح می دم /:)

مبینای عمو : برای عمو:عمویی/ماه تو آسمون مایی/ستاره هات دوستت دارن/هیچ وقت تنهات نمیذارن..عمویی قشنگم؟سلام:)تولد جوجی آتنای دایی مبارک باشه…مبارکش باشه گوشپاره اش!
تازشم عمو آقا اگر آتنا همچین داییِ ماهی داره منم یه عمو داریوش ماه تر دارمممممممممممم:)اینقده خوفه و برامون هدیه های خوشیگیل میارهههههههههههههههه ;;) منم اینقـــــــــــــــده دوستش دارم عموییمو :x بعلــــــــــــــــه ام :heart:
(دخترتون،مبینا که دوستتون داره یه دنیا)

زینب ِ عمو: سلین :)من و دختر خالم با هم گوشامونو سوراخ کردیم :)تنها جایی بود که من گریه میکردم و فریاد میزدم اما دختر خالم ساکت بود :dآخه دختر خالم دو سال از من کوچشکتر بود….هر جایی که میرفتیم، چه دکتر چه هر جای دیگه، معمولا اونی که خانم بود من بودم و یاسمین جیغ میزد و گریه میکردفقط همین یه بار با همیشه فرق داشتیم جفتمون :d

زهرا آزاد منش ِ عمو :اتنای موچول موچولو تولدت مبارک…………….. :x :x :x :x :x :x :x :x :x :x :x:x :x :x :x ;)

هدی ِ عمو : واسه عمویی جون: سلام عمویی ، گوشواره خیلی قشنگه ولی من خوشم نمیاد تو گوشم کنم میترسم آخر سر منم دوباره به درد آتنا کوچولو گرفتار بشم.تولدش هم مبارک…عمویی دوستتون دارم… فعلا.

مهدیس عمو : راستی عمویی من سلام..تولدت کوچولوتون مبارک باشه با تاخیر.الــــــــــــــــــــــــــــهی عمو منم تجربه گوشواره گذاشتن و واسه بچه ها دارم ، دلم نمیاد ولی خوب بچه ها انگار به من بیشتر اعتماد دارن تا به مامانشون :))

عاطفه ِ عمو : عمو اقا؟؟به قیمت ۳ رقمی؟؟؟ینی از۱۰۰تومان تا۹۰۰تومان ؟؟ :-? عمو بیخیال..عمو اون ۳تا صفر هزار اونجا نقش هویج رو ایفا میکنه؟؟ :-w :d عمو توجه کنید هنوز۴تا صفر از پول ملی ما حذف نشده هاااااااااااا :- > :d

پی نوشت1 :خواهری ها دوست دارم نظر شما رو هم در مورد پست عمویی تو وبلاگم داشته باشم اگه قابل دونستین ودوست داشتین شمام نظر خودتون رو در مورد پست عمویی مون بگید ادامه پستم بذارم.راستی راستی عموووو سایت خیییلی خوشیگلهههههه شده .



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها ,
تاریخ : دو شنبه 21 شهريور 1390
بازدید : 83
نویسنده : عباسی


چون رودخانه روان،شب ها سکوت کن!
از تاریکی نترس!

اگر ستاره ها در آسمانند بازتاب نورشان باش!

اگر ابرها در آسمانند به یادآورکه ابرها مثل رودخانه آب هستند،

پس تصویرشان رادر عمق آرامش خویش به شادی منعکس کن!


پی نوشت1 : عمویی مهربونمون ممنون برای همه خوبی هاتون همیشه بیادتون هستیم.اگه اومدین نت گذرتون افتاد و وب دختراتون رو دیدین  از وب منم دیدن کنید.

پی نوشت 2: خواهری ها انقدرررر پوستر ساختین که اخرش منم هوایی کردین زدم تو خط پوستر البته که هرچقدرم یاد بگیرم بازهم به پای بچه های گل و هنرمند عمویی  نمیرسم  ;)

★ وبلاگ گروهی میزگرد پورنگی افتتاح شد اینجا کلیک کنید

بچه ها قسمت پوسترهای عمویی رو هم ببینید اینجا کلیک کنید.



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها ,
تاریخ : دو شنبه 21 شهريور 1390
بازدید : 191
نویسنده : عباسی

 

سلام

خواهری های من خوبند؟؟

از این به بعد قراره فقط حرفای خوشمزه بزنیمااا

وقتی پیامک عمویی  رو تو وی ویو دیدم حس کردم چقدر قشنگ و ساده تو یک جمله زندگی معنی شده!

همیشه گذر زمان آدمی رو نگران و مضطرب می کنه!اما این گذشتن ها اگر همشم بد باشه لااقل یه چیزیش خوبه اونم اینکه ارزش خاطره ها رو برامون  مشخص میکنه!

بله خاطرات هرکسی  جزو ارزشمندترین داشته هایش  هستند که با گذر زمان ارزش و عیار اونها  بیش از پیش  مشخص میشه.

اما خاطرات دوران کودکی واقعا چیز دیگری هستند.برای من که دویدن های  بی پروا و پنهانی توی چمن های پارک اونهم دور از چشم مامان و بابا و نگهبان پارک بهترین خاطره  است بخصوص وقت هایی که بارون می اومد و چاله چوله های تو چمن ها پر از آب میشد.واقعا زندگی بود هااااا

دوستان مهربانم شمام اگر قابل دونستین از خاطرات دوران کودکی بنویسید ادامه پستم خاطرات شما رو قرار خواهم داد.

مهرفروتن :سلام.یک گوشه ی بچگی من گلدان  سفالی گل ناز است، یک گوشه اش درخت کنار، یک گوشه اش درخت موز، یک گوشه دوچرخه، یک گوشه اش درخت لیمو، یک گوشه اش لالایی جیرجیرک، یک گوشه اش خلیج فارس، یک گوشه اش بوی دریای جنوب، یک گوشه اش کوه گنو...به نظر شما کودکی من چند گوشه است؟!

سمیرا تدین :بلا نبوده که تو بچگیام سر من نیومده باشه/سوختن پام/خوردن چکش تو سرم/افتادن از پله های خونمون تو زیرزمین اونم فقط و فقط بخاطر شیطنت خواهر بزرگم/البته منم بلا سر کسی اوردم اونم سرجوجه داداشم بوده چشماش و مغزشو در آوردم و به همه گفتم تصادف کرده :d

باران سحر :واااااااااااااااااااای از بچگیم خاطرات دورهم بودن و رفتن به مسافرتای گروهی یادم میاد چقدر خوش میگذشت اصفهان رفتن خونه ی عموی گلم( اشتباه نشه هااااااااااا  8-}  ،عمومحمدم). اون قدیما از جلوی  کوچه شون یک جوب رد میشد چقدر کنار اون جوب لی لی بازی کردیم.   8->  چقدر من کتک خودم از پسر عموم  :-w  چقدر من حرصشون رو در میاوردم  ;))  ....هی چقدر همه ی اونا بزرگ شدن.... 8->

نغمه : سلام آجی عباسی.من کلی خاطره دارم.بذار ببینم میتونم خلاصشون کنم...:دوچرخه سواری با بچه های کوچه...یکم قبل ترش وقتی کوچیک تر بودم میومدم پایین خونمون مینشستم به بازی دادشم با دوستاش تو کوچه نگاه میکردم.توی راهروی خونمون پیک نیک میزدم،با بچه هایی که با مادراشون میومدند خونه ی مادر بزرگم واسه جلسه قرآن تو راهرو بازی میکردم.کلاس پنجم مبسر بچه های کلاس اول بودم،باهاشون بشین پاشو بازی میکردم.از دیوار صاف راست میرفتم بالا :-> کت دختر خالمو قایم میکردم تا از پیشمون نرند... الان همین ها فقط اومد توی ذهنم.ولی خیلی بیشترند و صد البته عمویی هم  جزو بهترین و شیرین ترین خاطراتمه که هنوز ادامه داره. ;)

عاطفه گرزین :به نام خدا.سلام.یادش بخیر!توی کوچه مون بچه هم سن و سال خودم پیدا نمیشد 6-۷ سالم که بود میرفتم تو کوچه مامانبزرگم با بچه های محله اونا بازی میکردم.من اون موقع هنوز بلد نبودم با لهجه صحبت کنم از وقتی رفتم پیش بچه های کوچه مامانبزرگم به بعد کم کم یاد گرفتم یادمه همه کلمه ها رو قاطی پاتی میگفتم خلاصه شده بودم خنده ی مجلس هر کس میومد خونمون کاری میکرد حرف بزنم که بخنده :-w  یادش بخیر چه دورانی با دختر خالم داشتیم تو کوچه راه میرفتیم و میخوندیم ما دو تا دختر خاله /مرویم خونه ی خاله/ می خوریم گوشت و کباب...تو باغچه مامانبزرگم سبزی و گل می کاشتیم و میگفتیم ما باغبونیم دوستم که همسایه مامانبزرگم بود و بیرون میکردیم که سبزیامونو چشم نزنه :d چقد مرغ سیاهه ی مامانبزرگمو دوس داشتم بنده خدارو هی ور میداشتم از تراس (طبقه دوم) پرت میکردم پایین چند بار این کارو کردم.اخه پرپر میزد خوشم میومد.چند روز بعدش مرد :-?? چقد از لباس چین چینه سفیدم خوشم میومد یه عکس باهاش داشتم که گم کردم کاش پیداشه [-O< چقد از جورابای لب توریم ذوق میکردم :D/ چقد روزی بود وقتی من و دوستم فل فل قرمزایی رو که مامانبزرگم داشت رو تراس خشک میکرد و دست زدیم و مالیدیم به چشمون و دهنمون.تموم سرو صورتمون ورم کرده بود  ;)) ......

بهار ساری :من اینقده خاطره های خوب خوب دارمممممم... ~:>  بنظرم اگه همه ی آدما یاد بگیرن بشینن خاطره های تلخ و بدشون رو بررسی کنن،نکته و تجربه ش رو بردارن و خودش رو بندازن دور دنیا رنگارنگ میشه!! :)  همه ی خاطره های دیدار عمو، تولدام برام امیدبخش و با ارزشن... :x

عطیه.ع : از خاطرات کودکه من همین بس که توی حیاط نقلی خونمون زیر شیر کنار حوض یا سیاله(اسم عروسکمه،چون سیاه بود اسمشو گذاشتم سیاله)رو می شستم،یا با قابلمه هایی که مادربزرگم برام از مشهد آورده بود غذا درست می کردم
یادش بخیر...دلم برای اون حیاط خیلی تنگ شده

ساناز: خونه قبلیمون توی حیاط ،درخت توت داشتیم ..اونموقع ها نردبونو برمیداشتم و میرفتم توت چیدن ..
همون بالا روی نردبون  میموندم و توت ها رو میکندم و از 4 تایی ک میچیدم 3 تاشو همون جا میخوردم ...بعد یه روز داشتم توت میچیدم و میخوردم ک چشمتون روز بد نبینه نردبون  افتاد و من ...و من ی  شاخه   توت رو گرفته بودم و مثل تارزان اینور اونور میرفتم .. خدا رحم کرد وگرنه ... یعنی ی پا سوژه بود واسه خودش ..الان ک یادم افتاد مردم از خنده

مبینا کیا : برای من تو زندگی،خاطراتی که عمو با مهربونیاش برام رقم زد،خیلی شیرین و با ارزش و فراموش نشدنی اند..صحبت تلفنی با عمو و شنیدن صداش جزو با ارزش ترین خاطره های منه که هنوزم که هنوزه از این همه مهربونیش متعجبم!و بازم ممنونم عمو

آسمان : سلام. امیدوارم خوب باشین. شرمنده منم دیر رسیدم. مامان بابا تازه پرده های خونه رو عوض کرده بودن... اونم با چه مصیبتی! پارچه گیر نمی یومد تو دوران جنگ. یه روز که مامان رفته بود بیرون به داداشم گفتم بیا برای عروسکم لباس بدوزیم  >:)  یه قیچی دادم دست اون یه قیچی هم خودم برداشتم .سه تا در خیلی خیلی بزرگ داشت پذیرایی مون. پرده هاشم از بقیه خوشگل تر بودن. چشمتون روز بد نبینه... دو تایی افتادیم به جون پرده ها! :d  حالا نچین کی بچین! بلد نبودیم که... یا کوچیک می شد یا بزرگ. قیافه ی مامانم رو وقتی اومد خونه هیچوقت یادم نمی ره :)) من و داداشم هم قیچی به دست وایساده بودیم کنار سه تا پرده که حدود نیم متر پایینشون سوراخ سوراخ و تیکه و پاره بودن. :> هی جوونی کجایی که یادت به خیر...  ;)) در پناه حق.

پریسا مسعودی :سلام.بچه که بودم پامو کردم تو کفش  بزرگترام نمیدونم  کفش مامانم بود یا بابام  ;;) خلاصه اولین پله رو که پایین میام پام پیچ میخوره وتا اخرین پله با کله پایین میاییم x_x چشمت روز بد نبینه سرم  شکسته میشه o:-) نه بابا نمردم زنده ام ;)) خلاصه اینه دیگه هیچوقت پاتونو تو کفش بزرگترا نکنین  [-X...خاطره دوممم"""بازم بچه که بدوممم عاشق کفشدوزک بودمم یه جورایی این رنگ قرمز با خالای مشکی جلب توجه میکرد. باخواهرم یکی یه  دونه کفشدوزک مادر مرده رو گیر اوردیم >:) منو خواهرم کفشدوزکا مونو گرفتیم و روی فرشا مون با دو تا انگشتمون گرفتیمشون بعد رهاشون کردیم  انگاری مسابقه رالی بود >:) من کفشدوزک خودمو تشویق میکردمم خواهرمم از اون طرف ، خلاصه کفشدوزکا میمیرن x_x بعد منو خواهرم کنار یه درخت خاکشون میکنیم.اجی هنوزم اون درخته هست  B-) بچه ها از این کاراا نکنید اون موقع من بچه بودم خب؟؟؟!!! b-( راستی منو شطرنجی کنید اخه قاتلم &

نسترن : من بچه بووووودم انگدههههه خوب بوده….انقدررررر آرووووووووووم….نمی دونم فقط چرا ۱ بار از مهد ۲ بارم از مدرسه می خواستن اخراجم کنن :d :dتمومه زندگی خاطره ست…کلا من خاطره بازم :heart:آدم با خاطره زنده ست…حتی تلخ….درسته تلخیش یه کم دل و می سوزونه اما خوب تجربه هم میشه دیگه…..دوستون دارم
علی علی

عطیه : من وقتی کومچولو بودم با داداشم وخواهرم میرفتیم از آقاه ای که میومد تو کوچمون جوجه رنگی میفروخت جوجه رنگی میخریدیم…مامانم همیشه بهمون میگفت مواظبشون باشیم واذیتشون نکنیم باهاشون مهربون باشیم چون مامان ندارن…ماهایم مهربون… :d
میگفتیم خوب اینا مامان ندارن که بهشون یاد بده چطوری پرواز کنن!!! :d اون موقع خونمون یه تراس ویه حیات بایک باغچه داشت … منو داداشم به نوبت میرفتیم بالای تراس بال جوجه هارو باز میکردیم واز بالای تراس ولشون میکردیم پایین تا یاد بگرن پرواز کنن… :d
هرکار میکردیم پرواز نمیکردن!!!؟؟؟ :-o داداشم گفت باید مثل تو فیلما پرتشون کنیم تو هوا تا پرواز کنن…چشمت روز بد نبینه آجی گفتن داداشم همانا وپرت کردن منم همانا… :d انچنان جوجه بدبختو پرت کردم که افتا تو خونه همسایه کناریمون x_x من ودادشمم خوش خیال فکردیم پرولز سیاد گرفتو رفت :d ;;)
از فوران محبتمون o:-)  وقتی میدیدیم جوجه هامون آب وغذا نمیخوردن بهشون به زور غذامیدادیم... ;;)  :d کنارباغچه خونمون یه شیر آب بود مبرفتیم کنارش میشستیم من شیر آبا باز میکردم داداشمم نوک جوجه بیچارروهی بازو بسته میکرد :d  :d وبعداینکه بهش آب دادیم میرفتیم براش برنج ونون میاوردیم وبه زور میذاشتیم تو نوکش تا بخوره...نمیدونم حالا چرا همش هی جیک جیک میکرد ودستوپا میزد...یه بار که داشتیم بهش غذامیدادیم مامانم از سرکاراومد خونه منو دادشمم پاشودیم به مامانم سلام کنیم داداشم جوجه رو ول کرد رو زمین اونم تندی رفت پشت پای مامانم ....مامانم که تو بچگیش کم از ما نمیاورده...گفت بااین جوجه بی چاره چیکار کردین که از دستتون فراریه؟؟؟!!! :-/  :-/ ماهم ساکت ومظلوم مامانم ونگاه میکردیم ومیگفتیم هیچ کار ;;)  ;;)  ^#(^  :-??  :-??  :-  :-

ژاله فرهادروش:بسم الله.سلام :) تا ۱۳ سالگی که خونه مون حیاط داشت گربه داشتم...بعد از ظهرا که همه خواب بودن گربه م که اسمش زبل بود رو میگرفتم میبردم ته حیاط و خودمم کنارش می ایستادم ۱،۲،۳ میگفتمو هر دو میدویدیم تا جلوی در خونه!همیشه از من جلو میزد و من لجم میگرفت! ~x( خیس عرق میشدم اما دست بردار نبودم! زبلم یک بار واسه دلخو.شیم نذاشت من اول شم! :((

مائده.ح :یادمه خیلی شیطون بودم و همش تو کوچه خیابون در حال بازی کردن بودم به زورررر میاوردنم خونه!
اونموقع ها با دوستم نفری بیست و پنج تومن از خونه میاوردیم یه کیم دوقولو میخریدیم باهم نصف میکردیم.هیچ بستنی ای برام به خوشمزگی اون کیم نبود..جوجه و فنچ وخرگوش و اردک وحتی بز و گوسفند هم داشتم!تا حالا جوجه به قتل نرسوندم ولی:دی..وقتی نه سالم بود داداشم پنجاه تا جوجه خریده بود !بعد میدویدیم تو حیاط این جوجه هام قطار میشدن دنبالمون!نمیدونم چرا؟…همینا دیگه!

خاله گلنار :منم یادمه بچه که بودم از مغازمون که توی مدرسه بود و خونمون هم همینطور  پول برمیداشتم  و میرفتم تو حیاط مدرسه از پنجره دستمو دراز می کردم پول میدادم مامانم اسمارتیز میخریدم .. اسم جدیدش یادم نیست...  ۲۵ تومن بود وقتی کلاس اول بودم ... یعنی حدود ۲۰سال پیش میخواستم جلو بچه های مدرسه ابراز وجود کنم که از تو مغازه برنمیداشتم و میومدم جلو اونا می خریدم

مهسای بابا : نه اینکه من کلا آرووووووووووووووومممممممممممم هستم خاطره ای چندان ندارم.فقط ۵-۶ سالم که بود یه بار با گوش کوب محکم زدم وسط کله ی مجید اندازه یه گردو باد کرد  =)) مامان بزرگم هم یه لیوان هایی داشت که تهش گرد گرد بود من به تهش ضربه میزدم گردیش در میومد ته لیوان سوراخ میشد  :))

چند تا فیلم قشنگ و خاطره انگیز عمویی از طرف نغمه عمویی اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا کلیک کنید.

✿✿✿

فاطمه جان دختر گل عمویی تولدت مبارک

عطیه شیطون و مهربون عمویی هم بالاخره به جمع وب نویسان عمویی پیوست خونه خوشگل عطیه اینجاست کلیک کنید

نغمه ( نغی) هنرمند و مهربون عمویی هم به جمع وب نویسان عمویی و پورنگی پیوست خونه خوشگل نغمه اینجاست کلیک کنید



:: برچسب‌ها: عمو , عمو پورنگ , عمو فرضیایی , عمو داریوش , عموپورنگ بچه ها ,

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 55
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 56
بازدید ماه : 56
بازدید کل : 12742
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com